گاز مورچه
دیروز بهار هی یک مورچه بی چاره را می گرفت و فشار می داد بعد ولش می کرد وقتی بدبخت با هزار زحمت راه می افتد خوشحالی می کرد دوباره اونو می گرفت وفشار می داد تاآنکه مورچه یک درس حسابی به بهار داد از انگشتش آویزان شده بود و انگشتشو ول نمی کرد بهار جیغ می کشید خودم با زحمت مورچه را از انگشتش کندم بهار گفت: مورچه چاقو دیگه از همه مورچه ها حتی مگس هم که ربطی به مورچه نداره می ترسه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی