خواب
جدیدا شب ها فرزاد خیلی دیر می خوابی. نزدیکی های یک شب روز که اصلا نمی خوابی که بگم چون روز خوابیدی. صبح به سختی بیدار می شوی با سرویس که نمی ری که به صبحگاه نرسی اگر ساعت هفت با سرویس بری وقتی دم در وایستادی همش میگی خوش به حال اینایی که دیر بیدار می شوند توی همین هفته بود که کلیدهای ماشین بابا را گذاشته بودی تو کمد. لباسات را پوشیده بودی ولی دراز کشیده بودی اینقدر به این درو اون در زدیم بالاخره ساعت هشت شد بابا گفت زنگ بزن تاکسی تا تو حرف زدی وگفتی کلید های ماشین کو اما بابا می گه وقتی رفتم بچه ها تو کلاس بابات دعوا راه انداخته بودند بابات میگه آبروم رفت.
نویسنده :
مامان فرزاد
17:06