بچه های من

تولد

دیروز تولدم بود 24 ساله شدم شنیدم استاد فرشچیان هم بهمنی  ای ول به همه بهمنی ها دیروز خیلی خوب  بود خدایا شکرت .دربی هم که بود اگر پرسپولیس می برد شرط کرده بودیم با بابا که بریم منو دور بدهد که نبرد .
7 بهمن 1391

کچل کردن بهار

فرزاد یک قیچی برداشتی و موهای بهار رو بریدی به طوری که رفتیم با بهار بازار یک لحظه تو مغازه بهار کلاهش برداشت بابات گفت تو خونه برامون عادی شده ولی تو آنجا که برداشت زود سرش گذاشت کلاهش تا کسی سرش رو نبینه 
4 بهمن 1391

خواب

جدیدا شب ها فرزاد خیلی دیر می خوابی. نزدیکی های یک شب روز که اصلا نمی خوابی که بگم چون روز خوابیدی. صبح به سختی بیدار می شوی با سرویس که نمی ری که به صبحگاه نرسی اگر ساعت هفت با سرویس بری وقتی دم در وایستادی همش میگی خوش به حال اینایی که دیر بیدار می شوند توی همین هفته بود که کلیدهای ماشین بابا را گذاشته بودی تو کمد. لباسات را پوشیده بودی ولی دراز کشیده بودی اینقدر به این درو اون در زدیم بالاخره ساعت هشت شد بابا گفت زنگ بزن تاکسی تا تو حرف زدی وگفتی کلید های ماشین کو  اما بابا می گه وقتی رفتم بچه ها تو کلاس بابات دعوا راه انداخته بودند بابات میگه آبروم رفت.
4 بهمن 1391

تاثیر گرفتن فرزاد

یک شب باهات یک برنامه در مورد همبرگر مک دونالد می دیدم تشکتم انداخته بودم که دیدم هنوز برنامه تمام نشده رفتی لای تشک  می گی من همبرگم.
30 آبان 1391

برای عمو حاج غلامرضا

در روزهای از دست دادن عموی بابا بابا این شعر را روی کاغذ نوشت ومن فکر کردم که آن را در وبلاگم بنویسم از خاطرات بابا                تقدیم به عمو حاج غلامرضا صدای تک تک پایت کند هر صبح بیدارم                                                           عصای پیریت جانا&n...
8 آبان 1391

گاز مورچه

دیروز بهار هی یک مورچه  بی چاره را می گرفت و فشار می داد بعد ولش می کرد وقتی بدبخت با هزار زحمت راه می افتد خوشحالی می کرد دوباره اونو می گرفت وفشار می داد تاآنکه مورچه یک درس حسابی به بهار داد از انگشتش آویزان شده بود و انگشتشو ول نمی کرد بهار جیغ می کشید خودم با زحمت مورچه را از انگشتش کندم بهار گفت: مورچه چاقو دیگه از همه مورچه ها حتی مگس هم که ربطی به مورچه نداره می ترسه
8 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بچه های من می باشد